هاپوووو

ساخت وبلاگ
چه قدر هوا سرد بودامروز  برف و بارون جای دیگه میاد اون وقت سرماش برا ما هس

امروز با ابجیم رفتیم بگردیم  دیگه واقعنی یخمک شدم 

تو راه به ابجیم گفتم بیا از کوچه بریم بلکه کمتر باد بخوره بهمون میخواستیم وارد کوچه شیم  یه سکته ناقص زدم سه تا سگ سفید و یه دونه سیاه هم رفتن تو کوچه به ابجیم گفتم  بیا برگردیم گفت چرا اونجا که چیزی نی بیا بریم نگو خانوم ندیدتشون دیگ خیلی خیلی  اروم اروم از پشت سرشون میرفتیم اگه برگشتن راه فراری داشته باشیم یهو دیدیم پیچیدن رفتن تو یه کوچه بن بست ابجیم گفت یه کوچه اشتباه محاسباتی زدن  اخه کوچه بعدی میرسه به جاها دیگه

دیگه کم کم داشتم میرسیدم  به کوچه بن بسته  ابجیم گفت چرا نمیان خیلی وقته رفتن گفتم حتما قایم شدن غافل گیرمون کنن دیگه رسیدیم به کوچه  دیدم بعله  چندتاشون دم در یه خونه ای هستن چندتاشونم رفتن تو خونه نگو 

اینجا کلا عادت دارن در خونه هاشونو باز می ذارن اینام از خداخواسته رفته بودن تو یهو دیدیم صاحب خونه شوتشون کرد داشتن میومد سمت کوچه  ابجیمم که یه پرشی زد  بیاد اونور کوچه  مارو باش دلمون به کی خوش کرده بودیم  بعدشم رفتن کوچه پایینی باز داشتن راه اشتباهی میرفتن هاپو سیاه پیچید   اینام همراهش رفتن 

یه کمی جلو تر رفتیم یهو یه پیشی بزرگ و خپللللل اومد وای اینقدری که من از سگا میترسم به جاش عاشق گربه هام 

به ابجیم گفتم کاش میشد ببرمش خونه میگه این چیه  گربه همش بخور بخواب میکنه مثه گربه پرشین   ولی خدایی راست میگه خیلی بزرگ بود اما من میگم عین گارفیلد بود همینجور نارنجی و تپل مپلی 

همین امروز  به این سوژه ها ناب رسیدم گوشیم شارژ نداشت نبردمش نتونستم عکس بگیرم ازشون  

همینه دیگه همه چی برعکس میشه همه روزا معمولی  میگذره

روزی گربه به این خپلی و نازی  و گله ی هاپو دیدم گوشیمو نبردم

 

دوست داشتن...
ما را در سایت دوست داشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheaabi بازدید : 176 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 3:59